بر کسی پوشیده نیست که بسیاری از گروههای فعال چپ و سازمانهای غیرانتفاعی، که از حسابها در مورد آزار جنسی و عدالت نژادی در چند سال گذشته متزلزل شدهاند، از نظر داخلی ناکارآمد شدهاند.
در ماه ژوئن، رایان گریم، از اینترسپت، درباره تلفاتی که شورشهای کارکنان و رواندرامهای روانشناختی متمایل به ایدئولوژیک بر کار وارد میکردند، نوشت: «به سختی میتوان یک سازمان مترقی مستقر در واشنگتن را پیدا کرد که در هیاهو نبوده یا در حال حاضر در آشوب نیست. ” به طور خصوصی، تعداد بیشماری از افراد چپ حرفه ای را شنیده ام – به ویژه آنهایی که مثلاً 35 سال دارند – از خواسته های غیرمنطقی و جزم اندیشی های دستکاری شده برخی همکاران جوان تر ناله می کنند. اما به استثنای چند مورد، مانند رهبر شجاع عدالت باروری، لورتا راس، اکثر آنها نمیخواهند به رکورد ادامه دهند. جای تعجب نیست که بسیاری از منابع Grim در دنیای غیرانتفاعی ناشناس بودند.
به همین دلیل است که تصمیم موریس میچل، مدیر ملی حزب مترقی خانواده های کارگری، برای صحبت در مورد انگیزه خود خرابکاری چپ بسیار مهم است. میچل، که ریشه در جنبش Black Lives Matter دارد، از اعتبار زیادی برخوردار است. او را نمی توان به عنوان دایناسوری که توسط سیاست های هویتی تهدید می شود رد کرد. اما به عنوان رئیس سازمانی با وقف بسیار عملی برای ایجاد قدرت انتخاباتی، او انتقاد شدیدی از شیوه ای دارد که برخی از چپ ها هویت را به عنوان برگ برنده به کار می برند. او ماه گذشته در بررسی 6000 کلمه ای مغالطه ها و تله های لفاظی که فرهنگ کنشگری را آزار می دهد، نوشت: «از هویت و موقعیت برای ایجاد یک حلقه نابودی سوء استفاده می شود که می تواند منجر به گسست های غیرضروری وسایل سیاسی ما و بسته شدن فضاهای حیاتی جنبش شود».
خطاب به سمت چپ، به نظر می رسید که مقاله مشتاق و روشنگر میچل طوری طراحی شده بود که توسط عموم مردم نادیده گرفته شود. این یک عنوان عمیقاً غیر سکسی داشت، «سازمانهای انعطافپذیر»، و در پلتفرمهایی منتشر شد که برای سازماندهندگان حرفهای، از جمله The Forge و Nonprofit Quarterly منتشر شد. با این حال، در میان بسیاری از رهبران مترقی، با اشتیاق و سپاسگزاری پذیرفته شده است. کریستوفر تورس، مدیر اجرایی مؤسسه رهبری برای دموکراسی و عدالت اجتماعی، در وبینار روز سهشنبه که به این مقاله اختصاص داشت، گفت: «به بیان تنشها و روندهای پیش روی سازمانهای جنبش ما کمک کرد.
قطعه میچل به طور سیستماتیک برخی از ادعاها و مفروضاتی را بیان می کند که لباس های مترقی را فلج کرده است. از جمله آنها می توان به حداکثر گرایی، یا «در نظر گرفتن هر چیزی کمتر از ایده آل ترین موضع» خیانت اشاره کرد. امتناع از تمایز بین ناراحتی و ظلم؛ و خصومت انعکاسی نسبت به سلسله مراتب. او از این اصرار انتقاد میکند که «تغییر در سطح بینفردی یا سازمانی باید قبل از جستجو یا اعمال آن در مقیاس وسیعتر اتفاق بیفتد»، رویکردی که فعالان را به سمت درون معطوف نگه میدارد، همراه با این ایده که سازمانهای مترقی باید مکانهایی برای درمان درمانی باشند.
تمام مشکلاتی که میچل توضیح میدهد، مدتهاست که در چپ وجود دارد. مارپیچ های خلوص چپ ویرانگر حداقل به قدمت انقلاب فرانسه هستند. مقاله کلاسیک جو فریمن «استبداد بیساختاری»، در مورد اینکه چگونه مقاومت در برابر رهبری رسمی در فمینیسم موج دوم به مبارزات قدرت منفعل-تهاجمی منجر شد، از زمانی که در اوایل دهه 1970 منتشر شد، همچنان مرتبط باقی مانده است. تعجب آور نیست که چنین تمایلات غیرمولد به ویژه در طول همه گیری، زمانی که مردم وحشت زده، منزوی و، مهمتر از همه، بسیار آنلاین بودند، شدید شد. دلیلی وجود دارد که عنوان مقاله گریم «فیل در زوم» بود.
میچل به من گفت: «به طور کلی، فکر میکنم رسانههای اجتماعی برای دموکراسی بد بوده است. این یک بیانیه قابل توجه است، با توجه به کار سازماندهی که او در پی مرگ مایکل براون در فرگوسن، مونیخ انجام داد، جایی که رسانه های اجتماعی نقش مهمی در تحریک اعتراض داشتند. اما همانطور که میچل در مقاله خود نوشت، پلتفرم های رسانه های اجتماعی به بحث های کم عمق، “تجلیل از خود، رقابت و درگیری” پاداش می دهند. این پلتفرمها میتوانند قدرت را به افراد ناتوان ببخشند، اما همچنین آن را به مخلترین و خودخواهترین افراد در هر گروهی میدهند، کسانی که احتمالاً شکایات خود را بهجای سرپرستان یا همکاران خود به توییتر میبرند. او گفت که گیمیفیکیشن گفتمان از طریق لایکها و بازتوییتها، “در مواجهه با ایجاد همبستگی، جدی بودن در مورد تفاوت، درگیر شدن در بحثهای معنادار و مبارزه حول ایدههای پیچیده است.”
انتشار «سازمانهای تابآور» و گفتوگوهای پیرامون آن نشانههایی از شروع شکستن تب توصیف شده توسط میچل است. احتمالاً تصادفی نیست که این اتفاق همزمان با پایان محدودیتهای همهگیری و بازگشت تجمعات حضوری بیشتر رخ داده است.
اما این بدان معنا نیست که اختلالات شناسایی شده توسط میچل زمانی که افراد شروع به گذراندن زمان بیشتری با هم کنند، خود به خود از بین خواهند رفت. او بسیاری از وظایف را بر عهده رهبران می گذارد که با کارکنان در مورد مأموریت های سازمان و فرآیندهای تصمیم گیری آنها شفاف باشند و بلوغ عاطفی را در تصمیم گیری های استخدام در نظر بگیرند. او از رهبران میخواهد که از تلاشهای اتحادیهسازی حمایت کنند و اتحادیهها را بهترین راه برای میانجیگری شکایات کارکنان میدانند. او به جای سرزنش ساده جوانان به دلیل نامعقول بودنشان، سعی می کند راه های مؤثرتری برای مدیریت درگیری های اجتناب ناپذیر بیاندیشد.
به هر حال، هدف نهایی کار عدالت اجتماعی نباید اصلاح محیط خود باشد. میچل گفت: «ساخت سازمانهای انعطافپذیر و قوی هدف نهایی نیست. “این وسیله ای برای ایجاد قدرت است تا بتوانیم جنبشی استبدادی را که می خواهد دموکراسی را از بین ببرد، شکست دهیم.” در اینجا باید به یاد داشته باشید که در سال 2023.