کوپید که از هضم تمام دلشکستگیهای دنیا خسته شده است، در فیلم اندرو رینکن با عنوان «من میخواهم مثل رومئو و ژولیت دعوا کنم» آن را کنار میگذارد. این نمایش، محصولی از پروژه تئاتر نور جدید است که برای اولین بار در سالن 59E59 نمایش داده می شود، بحران وجودی مشابهی را تجربه می کند. علیرغم اجراهای جذاب، کارگردانی روان جسی جو، و برخی لحظات تاثیرگذار، این نگاه کیهانی به دردهای عشق، تیرهای لرزان را به نشانه های بیش از حد نشانه می گیرد.
سنت ولنتاین (گرگ کوئلار) با دیدن دوستش کوپید (ژاکلین گیلن)، الهه عشق، بسیار پریشان، سعی میکند با بردن او به هکنساک، نیوجرسی، جایی که یک زوج جوان در میانه جدایی ممکن است جذابیتهای زمینی عشق را به او یادآوری کند. چالشی را که او برای بازگشت به روحیه نیاز دارد فراهم کنید.
آن زوج، آلخاندرو (یک خوان آرتورو محکم) و بنی (اشتون مونیز، حضوری آرامشبخش با فیلمهای کمدی)، پس از شش سال زندگی مشترک، تصمیم به جدایی گرفتهاند، اما ولنتاین فکر میکند که این رابطه ارزش حفظ کردن را دارد. کوپید و ولنتاین هر کدام یکی را انتخاب میکنند تا در سفری برای کشف خود، با هدف هدایت آنها به سمت یکدیگر بروند. با این حال، این سفرهای زیارتی منجر به داستانهایی از شرم درونی و سوء استفاده جنسی میشود که 20 دقیقه پایانی نمایش را بیش از حد سنگین میکند.
رینکن به شعر می پردازد و گفتمان خانگی فانی را که گاه خودیاری می کند، با اظهارات باشکوه عشق ابدی دو نفره الهی که مستعد بحث های بی پایان هستند، در هم می آمیزد. (با این حال، این الخاندرو است که عبارت عنوان کودکانه را بیان می کند، رمانتیکی کردن متن شکسپیر که قرار نیست به عنوان طنز خوانده شود.) این درگیری آشفتگی نمایشنامه را در مورد اینکه آیا می خواهد یک کمدی درباره قدرت های مداخله گر باشد یا یک درام در مورد آن برجسته می کند. زن و شوهری که جدایی آنها تحت مداخله الهی قرار می گیرد. مجموعه دو سطحی Brittany Vasta که به خوبی بین بهشت و اتاق خواب تقسیم شده است، یک مورد قوی تر برای این دوگانگی ایجاد می کند.
این را نمی توان در مورد فیلمنامه ای که در استفاده بیش از حد از Spanglish نامرتب است، گفت. جدای از یک شوخی بزرگ وقتی شخصیتی از کشف اینکه الهه عشق یک لاتین است شوکه می شود (“آیا واقعا فکر می کردی کوپید می تواند چیزی جز این باشد؟”)، اسپانیایی در متن، که به طور آزادانه در سرتاسر آن پاشیده شده، فاقد انسجام است زیرا اهمیت آن وجود ندارد. t تاسیس شد. وقتی از آن برای انتقال نکات معنادار استفاده میشود، فکر میکردم که آیا افراد غیرزبان میتوانند آن را دنبال کنند یا بینندگان اسپانیایی چه چیزی قرار است کسب کنند. دیوانه کننده است وقتی از زبان دیگری به عنوان عصا استفاده می شود، جایگزینی برای شخصیت که زبانی را که می خواهد به آن تعالی بخشد، یا “عادی” کند، عجیب و غریب می کند. اگر احساسی بدون نمایش دوزبانگی فاقد قدرت باشد، آن را از طریق ترجمه به دست نمی آورد.
گاهی اوقات به نظر می رسد که نمایشنامه می تواند حول محور بتی (الیزابت راموس) بچرخد، یک بهداشت دندانپزشک بی تجربه عاشقانه با بنی دوست می شود و شروع به قرار ملاقات می کند، تا حدودی افلاطونی. کوچکی راموس در اولین صحنهاش جای خود را به یک عملکرد فیزیکی انفجاری میدهد، زیرا بتی وارد خودش میشود و اولین عشق را تجربه میکند (با کوپید، نه کمتر). بازیگر زن از طریق جذابیت محض، شخصیتی را که تا حد زیادی برای داستان درهمپیچیدهاش زائد است، به با ارزشترین کاراکتر تولید تبدیل میکند، و مقاومت ناپذیری امید جدی را در اثری که اغلب در حمام خود فرو میرود، به نمایش میگذارد.
من می خواهم مثل رومئو و ژولیت با هم دعوا کنم
تا نوامبر 5 در 59E59 تئاتر، منهتن؛ 59e59.org. مدت زمان: 2 ساعت 15 دقیقه.